86/11/11
7:23 ع
الا ای داور دانا تو می دانی که ایرانی......چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی......چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی
چرا مردی کند دعوی کسی که کمتراست از زن......... الا تهرانیا انصاف می کن خر...تویی یا من
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
..........به رشتی کله ماهی خور؛به طوسی کله خر گفتیقمی را بد شمردی اصفهانی را بتر شمردی
.......جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتیتو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
.....الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منتو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
........به فکر آبرو و افتخار مملکت باشیچرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی
......به نقص من چه خندی خود سرا پا منقصت باشیمرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
...الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منگمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
....به مردی با تو پیوستم؛ندانستم که نا مردیچه گویم بر سرم با نا جوانمردی چه آوردی
.....اگر می خواستی عیب زبان هم رفع می کردیولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
.....ال تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منبه شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
.........فرو می ریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیلچه گویم ساز تو بی قانون و هر دمبیل
..........تو را یک شب نشد سازو نوا در رادیو تعطیلترا تنبور و تنبک بر فلک می شد مرا شیون
....الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منبدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
........عدو را تا که ننشاندم به جای از پا ننشستمبه کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
.........چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستمکنون تنها علی مانده است و حوضش
..........الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منچو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
........ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زدسپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
.......چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زدتو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
.......الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منچو خواهد دشمن بنیاد قومی را بر اندازد
..........نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازدچو تنها کرد هر یک رابه تنهایی بدو تازد
......چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازدتو بودی انکه دشمن را ندانستی فریب وفن
.......الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منچرا با دوستارانت عناد و کین و لج باشد
.........چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشدمگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
......هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشدتو گل را خار بینی و گلشن را همه گلخن
......الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منتو را ترک آذربایجان بودو خراسان بود
.........کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بودچو شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
.......کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بودکنون ای پهلوان پنبه چو نی نه تیر ماند و نی جوشن
......الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا منکنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
........نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجاناز این قحط و غلا مشکل توانی وا رهاندن جان
.....مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرماندگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
...........الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
شهریارادب پارسی : شهریار